vendredi 13 juin 2008

سفرت بخیر........



سفرت بخیر
........
فردا می روی
سفرت بخیر
......
پدرم مهمان دارد امشب
......
همسرش تنها
بچه ها بی پناه
سفرت خوش باد
......
نوه هایش بی تاب
......
کاش آفتاب بر نیاید فردا
کاش امید نگاهش به کنار دیوار
خشک نبود
......
کاش عکس حیاتش همچنان به دیوار بود
......
هیچ رازی نیست
جز راز رفتن
......
همه گریان و تو خندان
همه در حسرت و تو درآغاز
......
سفرت به خیر عمو جان
......
چه سخت است غم هجران
......
آغاز آن
ختم دنیای پایان
......
Azi , Québec , 13 juin 08