samedi 7 juin 2008

من و تنهایی یک ماه


تنهایم تنهای تنها
ماه من هم آن بالا تنهاست
مرا می بیند با من حرف می زند
با من راه می رود
شکوه هایم را شاکی نمی شود
اشکهایم را آرام کنار می زند
ماه من او را می بیند خنده هایش را
می شناسد......
حتی صدای مرا هم به او می رساند......
ماه من گفتی دلم برایش تنگ است..........
گفتی خندههایش را دیگر نمی شنوم.....
گفتی دنیا را هم بدهم دیگر هرگز نخواهمش دید.....
گفتی که از رفتنش خنده به چشمانم نیامده.....
ماه من تنهایم...... توپیشم بمان.....